پیشگفتار
تاریخ و فرهنگ و سنتهای ما آکنده از اعتقادات و رفتارهای ضد بشری، ضد آزادمنشی، ضد تفکر و ضد علم بوده و هست. ما هنوز به آن میزان از شهامت فکری و شرافت علمی و رشادت اخلاقی نرسیدهایم که جرات استقلال رأی و نقد فرهنگ غالب و بیان نظرات مخالف با تداول جامعه را داشته باشیم.
ما آن دسته از نظرات خود را که با باورهای عمومی مغایرت دارد، مخفی میداریم؛ چرا که از عواقب آن میهراسیم.
از جامعه خشونتطلب، مهاجم، متجاوز، سرکوبگر که اغلب مدعی آزادیخواهی و حقوق بشر هم هستند، میهراسیم.

جامعه سرکوبگر فرصت آزادی انسان و تفکر علمی و اندیشیدن و عقلانیت و نقد فرهنگ را به کسی نمیدهد. جامعه سرکوبگر دولتهای بدیل خود را به وجود میآورد. جامعه سرکوبگر در ذات ارتجاعی خود و با انواع روشهای غیر بشری به تفکر مستقل و پیشرو و غیر وابسته که اولین شرط رشد و ترقی است، حمله میکند، اما آرزوی رسیدن به جامعهای مترقی را هم دارد.
مشکل از حکومت است!
با براندازی آن همه مشکلات درست میشود؟!
من معتقدم که براندازی نظام فعلی کشورمان تحت شرایط فعلی کاری بسیار اشتباه است. آنهم به این خاطر که مبارزه برای ساقط کردن حکومتها بدون توجه به معضلات اجتماعیِ بر جای مانده از سلطهٔ هزاران ساله کفایت نمیکند و جامعه را به منظور و مقصود نمیرساند. چرا که در اینصورت فقط ممکن است فرمانروایی جدید به قدرت برسد که بزودی ویژگیها و مختصات فرمانروای پیشین را بخود میگیرد و آن چرخهٔ عبث و دور باطل مجدداً تکرار میشود.
فسادهای گسترده و سوءاستفادههای مالی و اختلاسهای عجیب و غریب، تبعیض و شکاف طبقاتی، رشوه و رانتخواری، فقر و مهاجرت همگی از ویژگیهای مشترک بین حکومت پهلوی و نظام جمهوری اسلامی میباشند!
این اتفاق به این دلیل رخ میدهد که استقرار رفتارهای سلطهجویانه تا اندازه زیادی ناشی از معضلات رفتاری مردم است که رفتار حاکمان را خواه یا ناخواه به این سمت و سو هدایت میکند و پایههای سلطهٔ آنان را مستحکم میسازد. تجربه تاریخی نشان میدهد که هرگز و در هیچ کشوری، تغییرات ناگهانی و خلقالساعه- جز در مدت محدودی از دوران گذار- منجر به شکلگیری و استقرار ارادهٔ مردم نشده و صرفاً حاکم یا حاکمیتی جدید با تفاوتهایی جزئی اما با همان ساختار بنیادین به قدرت رسیده است.
مبارزه با ریشههای اصلی پیدایش ناهنجاریهای اجتماعی نیز به تنهایی برای رسیدن به مقصود کفایت نمیکند. درست است که تمامی معضلات رفتاری جامعه، خاستگاهی در سوءاستفاده از چهار نیروی ثروت، سلاح، مذهب و تاریخ- ملیت داشته است، اما نمیتوان آن چهار نیروی سلطه را با مقاومت و مبارزه از کار انداخت و ناهنجاریهای ناشی از آن و متعاقباً نظام سلطهٔ پای گرفته بر بنیاد آنرا از میان برد.
چرا که معضلات منتج شده از آن چهار نیرو، هر چند که در اصل ساختاری درختگونه داشته و به تنهای مشترک میرسیدهاند، اما بعدها هرکدام از آنها اندام زیستی مستقلی پیدا کرده و مستقلا در بطن جامعه ریشه دواندهاند.
به بیان سادهتر:
اگر ما صدبار دیگر نیز حکومت کشور مان را تغییر دهیم، چه با انقلاب، چه با کودتا؛ چه با خشونت، چه صلحآمیز؛ چه تدریجی، چه آنی و دفعی؛ ولی فرهنگ جامعهٔ ما همین باشد که اینک هست، باز به دست خودمان رژیم جدید را به چیزی مشابه رژیمی که آن را ساقط کردهایم، تبدیل میکنیم تا دوباره همچون بختک بر جانمان افتد!
زیرا این ما هستیم که رژیم سیاسیمان را ایجاد میکنیم، پس اگر چیزی در درون آدمیان عوض نشد، نه در مقام عامل تغییر میکنیم نه در مقام ناظر و جامعه چیزی جز عمل و نظارت نیست. از این رو، معتقدم که ما باید درون خود را تغییر دهیم. وقتیکه در مقام عمل و نظر عوض شدیم، جامعه نیز تغییر خواهد کرد.
مشکل از فرهنگ است!
باید برخی از فرهنگهایمان را براندازی کنیم
«آری اگر مشکلی هست، مشکل ملی ما در استبدادی فکر و عمل کردن است، مشکل فرهنگی است، چه دیندار چه بیدین. تغییرات یک ملت خو گرفته با استبداد ۲۵۰۰ ساله تدریجی و با تمرین و ممارست ممکن میشود». بگذارید برخی از خورده فرهنگهای بسیار زشت و ناپسند جامعهمان را که شاید دلیل اصلی خیلی از مشکلات امروزمان باشید را بیان کنم.
ما عادت داریم هر ناتوانی و کوتاهی و عادت ناپسند خود را به گردن دشمنان وهمی تاریخی بیندازیم تا مبادا گزندی بر «بزرگیامان» وارد آید. در حالیکه بسیاری از معضلاتی که امروزه با آنها دست به گریبانیم و آنها را دستاورد اسکندر و کورش، عرب و مغول، و رضاشاه و آخوند، آمریکا و اسراییل و … میدانیم، از صفات اصیل خودمان هستند. از آن جمله است: کوبیدن انواع چماقها و انگها بر سر و پیشانی هر کسی که آینهای در برابر ما بگیرد.
ما مردمی هستیم که از آستین بالا زدن بیزاریم و شیفته پرچم بالا بردن و تظاهر هستیم. کارهای آسان و حرافیهای بیمایه را بر کارهای عملی سخت ترجیح میدهیم. از انتقاد بیزاریم و هر کسی را که قصد نقد رفتارهای ما را داشته باشد به چشم دشمن یا مزدور دشمن مینگریم. از تشخیص کوششهای راستین میهنگرایانه ناتوان هستیم و چشمانمان صرفاً تابلوها و پرچمها و چراغهای تبلیغاتی و تظاهرها را میبینند.

متوسط غالب جامعه ما، جامعهای است متجاوز و متقلب. ایستادگی در برابر تجاوز و تقلب، به نابودی شخص منجر خواهد شد و همراهی او با تجاوز و تقلب، شخص را به همه جا خواهد رساند. متاسفانه میتوانم بگویم جامعه ما، جامعه بستهای است که گذشته خود را به تخیل، حال خود را به تقلب و آینده خود را به توهم سپرده است. برای یک جامعه بهتر میبایست به این دور باطل پایان دهیم
اگر مردمی شایستگی ساختن جامعه بهتری
را داشته باشند، هیچکس نمیتواند مانع آنان شود.
من اعتقاد راسخ دارم که اصلاح اساسی عادات ناپسند، در ممالک و جامعههای ذوق زدهای همچون ایران:با بستن مچبند و سربند و دویدن بدنبال روبَهان فرصت شمار، با سر دادن شعارهایی که مضمون پیامشان ایدآلگرایی و کمالگرایی میباشد، با مطرح ساختن یا نوشتن مطالب آرمانی و روشنفکرانه و … ، با سمینار و کنفرانس و همایش و … با فرهنگ سرت و بینداز پایین، کار خودت را بکن، حتی با تغییر و براندازی حکومت حاصل نمیشود. برای ایجاد هرگونه تغییر و تحول در جامعه، ابتدا میبایست دست از انتظار برداریم، همتمان را مضاعف کنیم و آستین بالا زده و عملگرا شویم. یعنی اول از #از_خودمان_شروع_کنیم.
یعنی باید از مردم خواست که برای رسیدن به اتحاد و همزیستی مسالمتآمیز هرچه بیشتر، دست در دست یکدیگر بگذاریم و به جامعهای سالم فکر کنیم. جامعهای که همه افکار و دیدگاههای مختلف میتوانند در کنار یکدیگر و با یکدیگر باشند و اجازه اظهارنظر و زندگی مسالمتآمیز به یکدیگر میدهد. باید این فرهنگ را جا بیندازیم که نظرات متفاوت و دیدگاههای مختلف است که یک جامعه موفق را میسازد و جامعهای با این شرایط به سمت توسعه و آبادی سریعتر حرکت میکند.»
«تفاوت بین وطندوستی واقعی با وطندوستی ظاهرسازانه»
پرده اول: هر انسانی دچار بیماریها و ناملایمات رفتاری میگردد. بر والدین و نزدیکان و دوستان هر شخص فرض است تا بخاطر علاقه و احساس مسئولیتی که در قبال آن شخص میکنند، معضلات امروزی و دیروزی او را بشناسند، به یکدیگر بگویند، و برای درمان یا اصلاح یا جلوگیری از تکرار آن چاره بیندیشند. ستایشها و تعریف و تمجیدهای بیجا و نادیده گرفتن و پنهان کردن بیماریها و رفتارهای ناصحیح، نشانه علاقه و احساس مسئولیت در قبال عزیزان نیست، بلکه موجب تشدید بیماری و عواقب مخرب آن و نشانه بیعلاقگی و بیمسئولیتی توأم با ظاهرسازی است.
پرده دوم: جوامع و کشورها نیز از انسانها تشکیل میشوند و مانند آنان دچار بیماریهای اجتماعی و ناملایمات رفتاری میگردند. بر دلسوزان و میهندوستان هر کشوری فرض است تا بخاطر علاقه و احساس مسئولیتی که در قبال آن کشور میکنند، معضلات امروزی و دیروزی آنرا بشناسند، به یکدیگر بگویند، و برای درمان یا اصلاح یا جلوگیری از تکرار آن چاره بیندیشند. ستایشها و تعریف و تمجیدهای بیجا و نادیده گرفتن و پنهان کردن بیماریها و عملکردهای ناصحیح، نشانه علاقه و احساس مسئولیت در قبال مردم و وطندوستی نیست، بلکه موجب تشدید بیماری و عواقب مخرب آن و نشانه بیعلاقگی و بیمسئولیتی توام با ظاهرسازی است.
مرز نازک بین وطندوستی و انساندوستی
وطندوستی تا جایی پسندیده است که از انساندوستی پیشی نگیرد. هنگامی که وطندوستی مقدم بر انساندوستی شود، انسانها به خودی و غیرخودی یا بیگانه تقسیم میگردند.
حمله خودی به بیگانه تمجید میگردد و حمله بیگانه به خودی تقبیح. اعمال ناپسند خودی پسندیده جلوه میکند و اعمال پسندیده بیگانه ناپسند.
درد و رنج خودی مهم جلوه میکند و درد و رنج بیگانه بیاهمیت. صفات زیبا از آن خودی میگردد و صفات زشت از آن بیگانه.
برترانگاری و نژادپرستی و خشونت علیه بشریت اوج میگیرد و همزیستی و همبستگی و صلح بشری سقوط میکند.
تجربههای تاریخی میآموزند که جنگها و جنایتهای بزرگ تاریخ بشری را عمدتاً کسانی مرتکب شدهاند که وطن را بر بشریت ترجیح دادهاند.

وظیفه اجتماعی و انسانی هر کس است که در حد توان و اطلاعات خود در قبال رنجهای بشری و فریب و بهرهکشی از تودهها و هرگونه عمل ضدبشری مقابله و مبارزه و روشنگری کند. سکوت و بیتفاوتی در حکم موافقت و یا رضایت ضمنی است. رضایتی که موجب تباهی جامعه، ظلم به بشریت و ظلم به نسلهای آتی خواهد شد.